بانوی زیباP16

eLiNa☕ eLiNa☕ eLiNa☕ · 1399/11/02 08:41 · خواندن 6 دقیقه

Lady I'm your knight in shining armor and I love you
بانو،من شوالیه تو هستم در زرهی درخشان و دوستت دارم
.
You have made me what I am and I am yours
از توست آنچه که هستم و من از آن توام
.
My love there's so many ways I want to say I love you
عشق من،میخواهم به هزاران روش بگویم دوستت دارم
.
Let me hold you in my arms forever more
بگذار تو را تا ابد درمیان بازوان بگیرم
.
You have gone and made me such a fool
تو رفته ای و مرا به احمقی تبدیل کرده ای
.
I'm so lost in your love
من در عشق تو گم گشته ام
.
And oh we belong together
و آه،ما متعلق به یکدیگریم
.
Won't you believe in my song?
آواز مرا باور نخواهی کرد؟
.
Lady for so many years I thought I'd never find you
بانو،برای سالیان سال فکر میکردم هرگز تو را نخواهم یافت
.
You have come into my life and made me whole
به زندگی من پاگذاشته ای و مرا کامل کرده ای
.
Forever let me wake to see you each and every morning
بگذار تا ابد برای تماشای تو از خواب برخیزم
.
Let me hear you whisper softly in my ea
بگذار نجوای ملایمت را در گوشم بشنوم
.
In my eyes I see no one else but you
درچشمانم کسی جز تو نمی بینم
.
There's no other love like our love
هیچ عشقی همانند عشق ما نیست
.
And yes oh yes I'll always want you near me
و آری،میخواهم همیشه در کنارم باشی
.
I've waited for you for so long
من مدتی مدید در انتظارت بودم
.
Lady your love's the only love I need
بانو،عشق تو تنها عشقی است که محتاج آنم
.
And beside me is where I want you to be
و میخواهم همیشه درکنارم باشی
.
Cause my love there's somethin' I want you to know
چراکه میخواهم عشقم را بشناسی
.
You're the love of my life you're my lady!
تو عشق زندگیم هستی،تو بانوی منی

از زبون راوی

۲‌سال مری گیر کاگامی افتاده بود و هرروز با مواد مخدر و شلاق به حساب مرینت ما میرسید لوکا هم از زندان فرار کرد ولی بعد از ۱ ماه جنازه اش رو پیداکردن که بر اثر چاقو مرد 

آدرین در نبود مری افسردگی میگره و خودش رو تو اتاق حبس میکنه و اصلا بیرون نمیاد و فقط کارش شد گریه و زاری کردن برای مری 

برایس از کریستینا خاستگاری کرد و کریستینا هم در خواست رو قبول کرد ولی چون الان اوضاع خیلی داغونه  مراسم نگرفتن 

مریلا و آرژین هم باهم بیشتر صمیمی شدن و آرژین هم سعی داره با مریلا ازدواج کنه ولی چون پدرشون مرد نتونست و الان عزادار هستن و ادرین هم از بس ناراحتی کرد مریضی به اسم میگرن گرفت یعنی سردرد شدید‌....خب بریم از زبون مری

از زبون مری 

کاگامی باز‌ با شلاق و مواد مخدر افتاد به جونم و هی بهم مواد میداد تا مثل اون بشم ولی اوائل مقاومت میکردم ولی الان موادمخدری شدم🥺۲ساله ‌که نه خانواده ام‌رو میبینم نه آدرین رو خیلی دلم براشون تنگ شد قطره اشکی از روی گونه ام یر خورد پایین که 

گاگامی:برای امروز ازیت کردنت بسه بقیه اش مال فردا

من:خفه شووووووو

کاگامی:هه اگه نشم چی میشه هان میخوای بیای منو بزنی وایییی چقدر ترسیدم 🤣🤣

من:🥺

یهو پلیسا ریختن داخل و کاگامی رو بردن همون لحظه آدرین رو دیدم اونم منو دید وقتی پلیس دست و پای منو آزاد کرد پریدم بغل آدرین اونم انقدر منو محکم فشار میداد که فکر کنم استخون هام شکست دیگه انقدر خوشحال بودم گریه ام در اومد 

آدری:چرا گریه میکنی خوشگلم من که دلم برات داشت پاره میشد نفسم فدات بشم جیگر

من:از این که تو این مدت دوسال ندیدمت مردم باورکن فدات بشم ولی یه سوال دارم

آدری:بپرس

من:پلیسا که رفتن ما نمیخوایم بریم 

آدری:بریم 

داشتم میرفتم که تازه یادم اومد به آدرین بگم که معتاد شدم 

من:آدرین یه چیز بگم بهم گوش میکنی به خدا دست من نبود کاگامی کرد

آدری:بگو دیگه جون به لبم کردی

من:من امممم کاگامی بهم مواد میداد الان معتادم باید بریم پیش پلیس 

آدری:تا بزارم دوباره از دستت بدم عمراااا

من:وگرنه تا آخر عمرم معتاد می مونم 

آدری:باشه بریم پیش پلیس ولی صبر کن

من:چرا 

آدری:یه بوس بدمت کسی هم اینجا نیست 

من:-____- باشه

( بی جنبه ها نخونن 🔪👇) 

 

 

یواش لب های گرم و داغش رو روی لبم گذاشت منم همراهیش کردم ...گرمی لبش باعث شد لبای سرد منم گرم بشن ( آخ کرونا گرفتم عطسه کردم واااای) و همینطور نویسنده خنگ ماهم عطسه میکنه ( 😐🔪ما باهم تنها میشیم مری خانم ) ماهم از هم جدا میشیم و به سمت ماشین میریم 

از زبون راوی گل و خوشمل و کرونایی🤪🤪🥶

مری به جایی که معتاد ها رو از مواد ترک میدن بستری میشه و هر موقع که خوب بشه مرخص میکنن 

آدرین هم رفت خونه و فقط گریه میکرد که چرا باید سرش همچین بلاهایی بیاد 

۳ ماه بعد 

 

از زبون مری

۳ ماه شد منم ترک کردم ولی بهم گفتن باید۱ روز دیگه بمونی منم انقدر گریه کردم و خودم رو روی تخت خواب گذاشتم نه ناهار خوردم نخ صبحانه که پرستار با یه گوشی اومد پیشم گفتم:کیه 

پرستار: خودت میفهمی.

از زبون راوی( وجی: باز این اومد 😐) 

مری گوشی رو برداشت و گفت

( م:مری _ آ:آدری) 

م:بله ؟

آ:منو نشناختی 

مری بغضش گرفت و با صدای بغض الودش گفت

م:تازه شناختمت آدرین 

آ:درسته فدات بشم ( با بغض ادامه داد) فدات بشم امروز میام دنبالت که دیگه درد سر نکشیم دیگه نمیزارم ازم دور بمونی نمیزارم 

مری گریه اش گرفت 

آدرین با بغض ادامه داد:نفسم چرا گریه میکنی جیگر

م:دلم برای صدات تنگ شد باور کن من دارم میمیرم 

آ: من مُردم نن برای تو مُردم

م:تو بمیری منم میمیرم

آ:پس نمیریم بهتره 😭

م:تو چرا گریه میکنی

آ:مردا نباید گریه کنن چون مرد هستن نباید گریه کنن 

م:گریه کن خودت رو خالی کن نفس

آ:اخ شارژم تموم شد بای عشقم

م:بای بای عشق من 

 

 

 

ببخشید ولی این پارت تمومید پارت بعدی رو بعد از ظهر میدهم 

اگه ناراحت کردم ببخشید 

آنچه در قسمت بعدی خواهید دید:

عاشقانه

منحرفی ( اونایی که جنبه ندارن نخونن که بداموزی 

آدرینت 

تصادف

 

خب امیلی جون منو نکش اون تانک و وجی عزیزت و کل جیز میزایی که برای کشتن من جمع کردی بزار کنار خب داستان توش باید غمگین باشه دیگه بعدشم مری و آدری تا ۳ فصل دیگه بهم نمیرسن

بای بای👋👋👋