بانوی زیبا P13

eLiNa☕ · 08:23 1399/11/02

Lady I'm your knight in shining armor and I love you
بانو،من شوالیه تو هستم در زرهی درخشان و دوستت دارم
.
You have made me what I am and I am yours
از توست آنچه که هستم و من از آن توام
.
My love there's so many ways I want to say I love you
عشق من،میخواهم به هزاران روش بگویم دوستت دارم
.
Let me hold you in my arms forever more
بگذار تو را تا ابد درمیان بازوان بگیرم
.
You have gone and made me such a fool
تو رفته ای و مرا به احمقی تبدیل کرده ای
.
I'm so lost in your love
من در عشق تو گم گشته ام
.
And oh we belong together
و آه،ما متعلق به یکدیگریم
.
Won't you believe in my song?
آواز مرا باور نخواهی کرد؟
.
Lady for so many years I thought I'd never find you
بانو،برای سالیان سال فکر میکردم هرگز تو را نخواهم یافت
.
You have come into my life and made me whole
به زندگی من پاگذاشته ای و مرا کامل کرده ای
.
Forever let me wake to see you each and every morning
بگذار تا ابد برای تماشای تو از خواب برخیزم
.
Let me hear you whisper softly in my ea
بگذار نجوای ملایمت را در گوشم بشنوم
.
In my eyes I see no one else but you
درچشمانم کسی جز تو نمی بینم
.
There's no other love like our love
هیچ عشقی همانند عشق ما نیست
.
And yes oh yes I'll always want you near me
و آری،میخواهم همیشه در کنارم باشی
.
I've waited for you for so long
من مدتی مدید در انتظارت بودم
.
Lady your love's the only love I need
بانو،عشق تو تنها عشقی است که محتاج آنم
.
And beside me is where I want you to be
و میخواهم همیشه درکنارم باشی
.
Cause my love there's somethin' I want you to know
چراکه میخواهم عشقم را بشناسی
.
You're the love of my life you're my lady!
تو عشق زندگیم هستی،تو بانوی منی

از زبون آدرین

( شب هست ادامه پارت قبل )

اففففف از دست این فکر و ذهن آدم قاطی میکنه ...اون از دست لوکا کافین ...اون از دست مرینت که معلوم نیست کی بمیره

 یه نیم نگاهی بهش انداختم اخه چه ناز خوابیده یواش تو بغلم کشیدمش و روی سرش بوسه لی زدم خیلی نرم و خوش بوعه یه نفس عمیق کشیدم و خوابیدم 

( صبح 👇) 

وقتی بیدار شدم مری نبود با ترس پریدم ولی مری نبود به گوشیم نگاه کردم ساعت ۸ بود وااای قرار بود ساعت ۷ برم پیش افسر راجر که در مورد لوکا کافین حرف بزنیم وای خدا دیر کردم 

لباس پوشیدم و رفتم تو آشپز خونه مری هم بود داشت صبحانه میخورد

( علامت مری&  علامت آدری_) 

& صبح بخیر تنبل خان خوبی

_ آره خوبم سحرخیز خانم چه عجب زود بیدار شدی منو چرا بیدار نکردی

& -__- هرچی صدات زدم بیدار نشدی گفتم احتمالا خسته ای بیدارت نکردم وگرنه صبح ساعت ۶ بیدار بودی

_ آها باشه من برم کاری داری 

& صبر کن هنوز هیچی نخوردی بیا این لقمه رو بگیر بخور بعد برو 

لقمه رو از دستش‌گرفتم و روی پیشونیش یه بوس کردم و رفتم پیش افسر راجر

( افسر راجر@  آدری_)

@ سلام آقای اگرست دیر کردی

_ واقعا معذرت میخوام خب غذیه لوکا کافین چی شد

@ دستگیرش کردیم

_ واقعا میتونم ببینمش 

@ آره بفرمایید 

همراه افسر راجر راه افتادم به سمت اتاق  بازجویی رفتیم 

یه پسری بود که موهای آبی با رگه های سیاه و چشمای آبی و سرد و بی روح داشت ما رو نگاه میکرد 

لوکا: چیه از جون من چی میخواین

_ برای چی به سمت ماشینم شلیک کردی که باعث شدی یکی تا حد مرگ بره 

دیدم لوکا با یه نگاه بغض مانند نگام کرد و گفت:به خدا مجبورم کردن صبر کن تو آدرین اگرست تویی که کاگامی بهم میگفت( بالا خره اون دختره رو لو دادم)

با گفتن اسم کاگامی جوش آوردم ( نکته :کاگامی دوست دختر قبلی آدرین بود ولی چون آدرین عاشق مرینت شد کاگامی رو ول کرد ) 

_ نکنه تو از اون دستور میگیری

لوکا:آره اون بهم گفت به ماشینت شلیک کنم تا بفرستم ته دره اون گفت که انجام بدم به خدا منم عاشق مرینت بودم دوست نداشتم کسی نزدیکش بشه حتی یه بار رفتم خاستگاریش بهم جواب منفی داد ولی باز هنوز دوسش دارم به خداااااا عاشقشم‌ باور کن من این وسط هیچ کاره ام کاگامی منو مجبور کرد که مری رو بکشم ولی چون من مری رو دوست داشتم نکشتمش

من: ولی الان اون به خاطر توی ابله چند روز تو بیمارستان بستریه نباید بهش شوک وارد بشه احتمال زنده موندنش ۲۰ درصده دکتر بهش گفت ۵۰ درصد ولی به من گفت ۲۰ درصد که به مری شک وارد نشه میفهمییییی چهههه غلطی کردییییی( با داد👉)

افسر راجر دید اوضاع داره بد میشه گفت :بهتره بریم.

_ باشه بریم

از افسر خدافظی کردم و سوار ماشین شدم

( از زبون  مرینت👇)

وقتی آدرین رفت رفتم تو اتاقم و اتاق رو مرتب کردم حالا باید به خودم برسم😈

رفتم جلوی آینه و موهام رو شونه کردم یهو سرم تیر کشید فکر کنم گره بود سریع اون تیکه مو هام رو برداشتم دیدم بخیه شده هست و کمی خونی ترسیدم یواش بهش دست زدم انگار تیر خورد به سرم  که یهو سرم آنچنان تیری کشید که جیغ بلندی زدم سرم همش گیج میرفت و کریستینا اومد تو اتاق ولی فقط صدای پا شنیدم چیزی نمیدیدم

( از زبون آدرین👇) 

تو راه بودم که کریستینا زنگ زد 

( کریستینا& ) 

_ الو سلام چی شد 

با گریه گفت& آدرین خودت رو برسون به بیمارستان مرینت داره میمیره😭😭😭

گوشی از دستم افتاد سریع با سرعتی که فکر کنم ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت بود رسیدم به بیمارستان 

سریع رفتم تو بخش اورژانس و به سوپروایزر( حتما شما هم خوندین سوپرایز 😂من اولین بار دیدم فکر کردم نوشته سوپرایز ولی سوپروایزر یعنی جانشین سرپرستار)بهش گفتم:مرینت دوپن چنگ کجاست

👩‍⚕️ای سیو 

ای سیو برای چی افففف

_ ممنون

رفتم ای سیو دیدم مری زیر اون همه دستگاه خوابیده کریستینا داره گریه میکنه و برایس دلداری میده مثل همیشه 

رفتم پیششون و گفتم:چی شد 

کری:آدرین تو بهش چیزی گفتی؟

من:نه اصلا بهش زنگ نزدم

کری:فکرکنم فهمید گلوله خورد اینجوری شد

من:آخ خداااا باید بهش میگفتیم