بانوی زیباP17

eLiNa☕ · 07:25 1399/11/03

 

 

Lady I'm your knight in shining armor and I love you
بانو،من شوالیه تو هستم در زرهی درخشان و دوستت دارم
.
You have made me what I am and I am yours
از توست آنچه که هستم و من از آن توام
.
My love there's so many ways I want to say I love you
عشق من،میخواهم به هزاران روش بگویم دوستت دارم
.
Let me hold you in my arms forever more
بگذار تو را تا ابد درمیان بازوان بگیرم
.
You have gone and made me such a fool
تو رفته ای و مرا به احمقی تبدیل کرده ای
.
I'm so lost in your love
من در عشق تو گم گشته ام
.
And oh we belong together
و آه،ما متعلق به یکدیگریم
.
Won't you believe in my song?
آواز مرا باور نخواهی کرد؟
.
Lady for so many years I thought I'd never find you
بانو،برای سالیان سال فکر میکردم هرگز تو را نخواهم یافت
.
You have come into my life and made me whole
به زندگی من پاگذاشته ای و مرا کامل کرده ای
.
Forever let me wake to see you each and every morning
بگذار تا ابد برای تماشای تو از خواب برخیزم
.
Let me hear you whisper softly in my ea
بگذار نجوای ملایمت را در گوشم بشنوم
.
In my eyes I see no one else but you
درچشمانم کسی جز تو نمی بینم
.
There's no other love like our love
هیچ عشقی همانند عشق ما نیست
.
And yes oh yes I'll always want you near me
و آری،میخواهم همیشه در کنارم باشی
.
I've waited for you for so long
من مدتی مدید در انتظارت بودم
.
Lady your love's the only love I need
بانو،عشق تو تنها عشقی است که محتاج آنم
.
And beside me is where I want you to be
و میخواهم همیشه درکنارم باشی
.
Cause my love there's somethin' I want you to know
چراکه میخواهم عشقم را بشناسی
.
You're the love of my life you're my lady!
تو عشق زندگیم هستی،تو بانوی منی

وجی:سلام من اومدم خب من دفعه قبل‌پارت رو من نوشتم فهمیدم هزارتا آدم برای کشتن من و حتی وجی ها هم میخوان منو بکشن خب برعکس اون پارت ،این پارت عاشقانه و طنز‌ هست کیف کنید راستی الینا هم دستش بهتره از اون دنیا سلام میرسونه شما برین داستان رو بخونین من زیاد حرف میزنم


از زبون مری

۳ ساعت  قبل آدرین زنگ زده بود و گفت میخواد بیاد دنبالم که از اینجا منو ببره 

پرستار: بیا بریم .

از همه خداحافظی کردم و رفتم دم در

همین که در و باز کردم آدرین و مامان و کریستینا و مریلا رو دیدم 

آدرین با بدو بدو اومد طرفم منم با بدو بدو رفتم طرفشم رسیدیم پیش هم که آدرین با دو ستش رو روی کمرم گذاشت و بلندم کرد و برد هوا و چرخوند و 

( بی جنبه ها پایین رو نخونن )

برد هوا و چرخوند و لب های گرم و نرمش رو گذاشت روی لبام همینجوری منو تو هوا میچرخوند و یواش آورد پایین و از هم جدا شدیم 

( پایان بوسه)

بعد همو محکم بغل کردیم واقعا دلم براش تنگ شده بود بعد منو از تو آغوشش در آورد دیدم داره گریه میکنه

من:چرا گریه میکنی

آدری:تا ۲ سال و ۳ ماه ندیدمت دلم برات تنگ شده بود 

مامان:خوبی خوشگلم چه خبر حالت خوبه نفس

من:آره خوبم

مامان:مارو اینجوری بغل نمیکنی؟

من:  شما که تاج سرمی‌

مامان و خواهرا رو بغل کردم و بعد سوار ماشین شدیم 

آدری:چیزی میخورین براتون بگیرم‌

مامان:نه دیگه الان میرسیم خونه 

من:مامان وقتی این یه چیز میگه توام باید سوءاستفاده کنی بخری 🤣

آدرین:-___- 

مامان و خواهرا:🤣🤣

رسیدیم خونه 

من:چرا برق ها خاموشن؟

( توجه الان شب ساعت ۸ است)

مامان:خوب خونه کسی نیست برق ها خاموشه

من:اها باش

همین که در رو باز کردم یک کیک خورد تو صورتم یعنی کل صورتم کیک بود یقیناً از پشت زدن تو صورتم‌

کیک رو از روی صورتم یواش پاک کردم و دیدم بله آدرین از پشت کیک رو زد تو صورتم منم اونقدر که دستم بود رو زدم تو صورتش که کیک بازی‌شروع شد همه از صورت من میگرفتن و میزدن به یکی دیگه 

خونه کلا گند اومد( مثل خونه ما موقع تولد من  فرض کنید کل فرش و کابینت و تلویزیون و حتی مبل) بعد از تمیز کردن ویلا به اون بزرگی که صدتا خانواده توش جا میشن یه کیک دیگه آوردن و خوردیم و کلی مسخره بازی کردیم خیلی خوش گذشت . 

شب شد و منو ادری رفتیم اتاق خواب روی تخت دارز کشیدم و گفتم:وای چقدر دلم برای خونه خانواده تخت و همه چی تنگ شد

آدرین:خب الان که داری همه رو پس ازشون استفاده کن( حرفی که مامانم میگه بهم) 

من:بگیریم بخوابیم خیلی خوابم میاد 

ادرین:باشه بیا تو بغلم 

من رفتم تو بغلش آدرین جوری بغلم کرد که روده و قلب و  معده همه چی اومد تو حلقم (ایشش) منم آدرین رو بغل کردم اون یواش روی سرم بوس میزد کم کم خوابم برد 

از زبون مامان مری(وجی: بهتره بگی کسی که مری رو زایید🤣🤣🤣/ بی ادب زشته / وجی:😐🔪💣) 

رفتم یواش در اتاق کریستینا و برایس رو باز کردم دیدم هر دو تاشون همو بغل کردن خوابیدن یواش در رو بستم 

رفتم تو اتاق مریلا و ارژین که دیدم اون ها سرشون تو گوشی و واسه هم جوک میگن و میخندن یه لبخند رو لبم اومد و در بستم جوری که متوجه نشن 

رفتم تو اتاق مرینت و در رو باز کردم جوری همو بغل کردن 

گریه ام گرفت گریه خوشحالی که بچه هام بزرگ شدن و نیمه گم شده هم و پیدا کردن 

 

تمام تمام ایزی ایزی 

واقعا تموم شدا

وجی:جرمی زگ جدید پیدا شد در اصل من توماس هستم و الینا جرمی زگ چون میخوایم آدرین و مری به هم نرسن

الینا:پارت بعدی= غمگین 😈😈

پارت بعدی نوشته فقط ۴ لایک و ۲ نظر 😉

راستی پارت بعد خودم غمگین کردمش😈😈

بای بای👋